مقدمهای بر سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC)
سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) فرمی از سرمایهگذاری خطرپذیر است که طی آن یک شرکت (Corporation) در شرکتی استارتآپی و یا شرکتی کوچک با قابلیت نوآوری بسیار بالا سرمایهگذاری کرده و در مقابل، بخشی از سهام آن شرکت را صاحب میشود. این نوع سرمایهگذاری برای اهداف مالی و اهداف استراتژیک به کارگرفته میشود. اما برخلاف بسیاری از انواع سرمایهگذاری، در سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی بیشتر اهداف استراتژیک محوریت دارند. اهمیت اهداف استراتژیک به قدری است که گاهی اهداف مالی برای دستیابی به اهداف استراتژیک قربانی میشوند. برای روشن شدن سرمایهگذاری CVC و نقش تعیینکنندۀ آن در نوآوری لازم است که دربارۀ اهداف مالی و اهداف استراتژیک صحبت شود.
سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی اهداف استراتژیک را در اولویت قرار میدهد. یعنی در این نوع سرمایهگذاری اغلب اهداف استراتژیک در درجۀ اول بوده و اهداف مالی در درجۀ دوم قرار دارند. CVCها بر این اساس برخلاف سرمایهگذاری خطرپذیر (VC)، برای دستیابی به اهداف استراتژیک در بازههای زمانی طولانیتری در سرمایهگذاری میمانند. سرمایهگذاری CVC بین استارتآپ و شرکت مادر نسبت همزیستی برقرار میکند. CVCها در استارتآپهای نوآورانهای سرمایهگذاری میکنند که بهرهمندی از تکنولوژی و فرصتهای بازاری را برای شرکت مادر بیشتر کنند. نتیجه آن میشود که استارتآپ از سرمایۀ لازم برای توسعۀ خود برخوردار شده و از منابع و تجربیات شرکت مادر نیز میتواند بهرمند شود. کسبوکار شرکت مادر نیز در کنار آن میتواند متناسب با امکانهای جدیدی که استارتآپ خلق میکند، توسعه یابد. این همزیستی بنیاد اهداف استراتژیکی است که در سرمایهگذاری CVC اهمیت اساسی دارد.
سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی مانند هر نوع سرمایهگذاری دیگر برای اهداف مالی و بازگشت سرمایه نیز به کارگرفته میشود. اما تفاوت اساسی سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) با سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) در این است که سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) در اساس بر بازگشت سرمایه و سود تمرکز دارد و پس از نائل شدن به این هدف از سرمایهگذاری خارج میشود. یعنی سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) استراتژی خروج از پیش تعیینشده دارد. این درحالی است که سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) اهداف استراتژیک را مقدم میشمارد و مدت زمان طولانیتری میتواند در سرمایهگذاری بماند و استراتژی خروج از پیش تعیینشده ندارد. یعنی سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) این ظرفیت را دارد که زمانهای طولانیتری را در انتطار بازگشت سرمایه و سود تحمل کند و در این میان نیز بر اهداف استراتژیکاش تمرکز میکند.
فرآیندهای تحقیقوتوسعه (R&D) و نقش سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC)
شرکتها در بخشها و صنعتهای مختلف معمولا فعالیتهایی را تحت عنوان تحقیقوتوسعه (Research and Development) به کار میگیرند. تحقیقوتوسعه (R&D) برای نوآوری و تولید محصولات و خدمات جدید و یا ارتقاء محصولات و خدمات کنونی شرکت انجام میشود. شرکتها از طریق این فعالیتها نیازمندیهای خود و تقاضای بازار را ارزیابی کرده و سعی میکنند متناسب با این ارزیابیها حضور خود را در بازار توسعه دهند. تحقیقوتوسعهای که در شرکتها انجام میپذیرد به عنوان تحقیقوتوسعۀ داخلی شناخته میشود. اما تحقیقوتوسعۀ داخلی ظرفیتی محدود دارد و ممکن نیست که تمام نوآوریها در داخل شرکت تولید شوند. این باعث میشود که شرکتها به صورتی روزافزون در پی دستیابی و بهرهبرداری از نوآوریهایی باشند که در شرکتها و یا موسسات دیگری توسعه یافتهاند. سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) در اینجا به عنوان امری تعیینکننده وارد میشود. شرکتها از طریق این نوع سرمایهگذاری میتوانند به نوآوریهای توسعهیافته در استارتآپها و شرکتهای کوچک دیگر دستیابند. دستیابی و بهرهبرداری از نوآوریهای خارجی از اهداف استراتژیک سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) است.
مسئولیت اجتماعی و شرکت اشتقاقی (Spin-off) از انگیزههای سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC)
سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) همچنین میتواند به شرکت اشتقاقی و نیز مسئولیت اجتماعی بپردازد. فرآیندهای تحقیقوتوسعۀ داخلی ممکن است به تولید محصولات، تکنولوژیها و یا خدمات جدیدی برسند که با هستۀ اصلی کسبوکار شرکت مادر چندان مرتبط نباشند. شرکت مادر در این گونه موارد تصمیم میگیرد که این تولیدات جدید را در قالب شرکتی جدید عرضه کند. به این ترتیب که یک شرکت با هدف تولید و عرضۀ محصول جدید از شرکت مادر مشتق میشود. برای اینکه شرکت مادر همچنان روی شرکت اشتقاقی کنترل داشته باشد بار دیگر سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) به کار میآید. شرکت مادر با نگهداشتن بخش کوچکی از سهام شرکت اشتقاقی تا حدودی بر آن کنترل مییابد. همچنین به آن استقلال کافی میدهد تا به دور از بغرنجیها و بوروکراسیهای سفتوسخت شرکت مادر، محصولات جدید را به بازار عرضه کرده و فرصتهای بازاری جدیدی خلق کند. سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) همچنین به هدف ایجاد شغل، فرآیندهای توسعۀ منطقهای و تولید آگاهی در حوزۀ مسائل زیستمحیطی در مکانهای محلی و مشخص به کارگرفته میشود. این دست از سرمایهگذاریها به عنوان مسئولیت اجتماعی درنظر گرفته میشوند.
اهداف استراتژیک در سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC)
یکی از مهمترین مسائل دربارۀ اهداف استراتژیک سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی مربوط به نوآوری باز است. بنابراین یکی از چالشهای سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی وارد کردن نوآوریای از خارج به درون شرکت است. دلیل این است که دست یافتن به این نوآوری در درون شرکت با چالشهای بسیاری مواجه بوده و یا ناممکن است. بنابراین شرکت در خارج از مجموعۀ خود، پی این نوآوری میگردد. شرکتها به پروژههای تحقیقوتوسعه با مشارکت در فعالیتهای شرکتهای کوچکِ مستقل، پول تزریق میکنند. آنها همچنین از این طریق امکان مییابند که پنجرهای به نوآوریهای تکنولوژیکی روز باز کنند و منابع داخلی خود را در توسعۀ مواردی که پیشتر مدنظر قرار ندادهاند، به کار بگیرند. پس ماموریت یک CVC سرمایهگذاری کردن در شرکتهای استارتآپی است که میتوانند ایدهها، تکنولوژیهای نو و خدمات جدیدی را به شرکت مادر وارد کنند. این یک هدف استراتژیک است که در رشد و موفقیت شرکت مادر نقش حیاتی دارد.
موسسۀ ارزیابی سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی جهانی (Global Corporate Venture Capital Survey) در سال 2008 لیستی از مهمترین اهداف استراتژیک سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی را تهیه کرد. این لیست به ترتیب اهمیت به شرح زیر است:
- نقشهای برای پدیدار شدن نوآوریها و پیشرفتهای فنی
- پنجرهای به موقعیتهای بازاری نو
- وارد کردن و یا ارتقاء نوآوری در واحدهای درونی شرکت
- توسعۀ محصولات جدید
- فراهم آوردن سود و درآمد برای شرکت مادر و رشد آن
- توسعۀ روابط با VCهای مستقل
- ایجاد شراکت و همکاریهای مشترک
- مشخص کردن شرکتهایی که میشود خریداری کرد
- حداکثر بهرهگیری از پیشرفتهای تکنولوژیکی
دستهبندی اهداف استراتژیک سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC)
1. اهداف مربوط به یادگیری در سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) که خود شامل سه مورد است.
- اولین مورد در این باره شامل یادگیری مختص به ونچر(سرمایهگذاری خطرپذیر) است. این نوع یادگیری منوط است به روابط بین شرکت مادر و شرکتهایی که در پورتفوی (سبد سهام) دارد. شرکتی که میخواهد تحقیقوتوسعۀ داخلی کارآمدتری داشته باشد از فرآیندهای تحقیقوتوسعۀ شرکتهایی که در پورتفوی خود دارد بهره میگیرد. به این ترتیب که شرکت مادر در تحقیقات خود کمبودها و نیازمندیهای خود را در توسعۀ تکنولوژی و محصولات خود شناسایی کرده و سعی میکند که با بهرهگیری از فرآیندهای تحقیقوتوسعۀ استارتآپهایی که در آنها سرمایهگذاری کرده، این کمبودها و نیازمندیها را رفع کند.
- مورد بعد یادگیری در سطح بازار است که با مورد پیشین شباهت دارد. تفاوت در این است که در یادگیری در سطح بازار، شرکت مادر به جستجوی موقعیتهای بازاری جدید و نیز تکنولوژیهای جدید مشغول میشود. یعنی شرکت مادر در پی اضافه کردن شرکتهای جدید به پورتفوی خود و بهرهگیری از نوآوریهای آنها میپردازد. یادگیری در سطح بازار به شرکت مادر این امکان را میدهد که تغییرات تکنولوژیکی بازار را رصد کرده و از این طریق سعی میکند که خود را با تغییرات جدید در بازار وفق داده و از قافله عقب نماند.
- مورد آخر نیز یادگیری غیرمستقیم است. پروسهای که طی آن شرکتی به سرمایهگذاریهای خطرپذیر شرکتی اقدام میکند منجر به حصول دانشی میشود. یادگیری غیرمستقیم، یادگیری از طریق پروسۀ سرمایهگذاری خطرپذیر است. یعنی شرکت از سرمایهگذاریهای خطرپذیری که انجام میدهد، هربار به دانش خود در حوزۀ سرمایهگذاری میافزاید. مواردی که شرکتی میتواند از طریق یادگیری غیرمستقیم فراگیرد شامل: یادگیری دربارۀ تغییر فرهنگ سازمانی، یادگیری دربارۀ آموزش مدیران ردهپایین، یادگیری دربارۀ سرمایهگذاری خطرپذیر، یادگیری پشتیبانی از توسعۀ پروسههای خطرپذیر داخلی شرکت، یادگیری ارتباطات با بانکهای سرمایهگذاری، دانشمندان مربوطه و سایر سرمایهگذاران خطرپذیر. همچنین این دانش شرکت مادر را در انتخاب، ارزیابی و تحت مالکیت درآوردن شرکتهای نوآور غنی میکند. قابلیت انتخاب مربوط به توانمندی در شناسایی و انتخاب شرکتهای نواوری است که احتمال بازدهی مالی و استراتژیک بالایی دارند و ارزیابی برای خریدن مقدار مناسب از سهام شرکتی است که قرار است در آن سرمایهگذاری شود.
2. اهداف مربوط به پروسههای انتخاب در سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC)
یکی از اهداف سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی تحت مالکیت درآوردن شرکتهایی است که در پورتفوی شرکت مادر قرار دارند و با توجه به ارزیابیهای متعدد، شرکت مادر اقدام به خریداری آنها میکند. مطابق یادگیری غیرمستقیم که پیشتر به آن اشاره شد، هرچه شرکتی بیشتر در سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی مشارکت کند به دانشی دست مییابد که مطابق آن میتواند به انتخاب و ارزیابی شرکتهایی بپردازد که پتانسیل رشد بالایی دارند. به این ترتیب که شرکت مادر به صورت محدود در شرکتی سرمایهگذاری کرده و صاحب بخشی از سهام آن میشود. سپس شرکت مادر پیرو این سرمایهگذاری میتواند در بازهای زمانی به ارزیابی شرکتی که در آن سرمایهگذاری کرده بپردازد و در صورتی که آن را ارزشمند بیابد، خریداریاش کند. براین اساس سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی را میتوان به مثابه پروسهای در نظر گرفت که از طریق آن شرکت مادر بتواند برای خریداری کردن شرکتهای با بتانسیل رشد بالا تصمیمگیری کرده و قدرت انتخاب هدفمند و کارآمدی داشتهباشد.
یکی دیگر از امکانهایی که سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی ایجاد میکند، قابلیت واردشدن به بازارهای جدید است. شرکتهای بزرگ برای اینکه بتوانند در بازارهای رقابتی به نحوی کارآمدتر حضور داشتهباشند، لازم است که در حوزههای دیگری علاوه بر حوزۀ اصلی محصولات و خدمات خود وارد شوند که در بخشهای گستردهتری از بازار به رقابت بپردازند. بنابراین شرکتها با در نظر گرفتن آهنگ ظهور نوآوریها و رشد تکنولوژیها حوزههای متنوعی را برای سرمایهگذاری برمیگزینند و دامنۀ حضور خود را در بازار میافزایند. سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی یکی از سودمندترین راههایی است که شرکتها از طریق آن میتوانند حوزههای جدید، نوآوریها و تکنولوژیهای جدید را شناسایی کرده و فرصتهای بازاری جدید برای خود خلق کنند.
3. اهداف مربوط به بهرهگیری حداکثری در سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC)
یکی دیگر از اهداف استراتژیکی که سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی میتواند بکار گیرد، شرکتکردن در سرمایهگذاریهایی است که امکان استفادۀ بیشتر از تکنولوژیها و منابع در اختیار شرکت را افزایش دهند. به این ترتیب که شرکت مادر در استارتآپهایی سرمایهگذاری میکند که تقاضای بیشتری برای فروش خدمات و محصولات شرکت مادر در بازار برانگیزانند. تصور کنید که شرکتی بزرگ تولیدکنندۀ قطعات کامپیوتر است. استارتآپی در این میان با استفاده از قطعاتی که آن شرکت تولید میکند، خدمات جدیدی ارائه میدهد. در این میان شرکت مادر با سرمایهگذاری کردن در آن استارتآپ این امکان را مییابد که تقاضای بیشتری برای فروش قطعاتش در بازار برانگیزاند چون خدمات جدیدی نیز از طریق استارتآپ به آنها افزوده شدهاند.
استارتآپهای فناور در به کار گرفتن تکنولوژیهای جدید از شرکتهای بزرگ بهتر عمل میکنند. به این دلیل که انعطافپذیری بیشتری دارند و در توسعۀ محصولی جدید پس از پروسههای تحقیقوتوسعه، سریعتر کار میکنند. اما قابلیت توزیع محدودی دارند و این باعث میشود که برای عرضۀ محصولاتشان در بازار با مشکل مواجه شوند. این امر به عنوان یکی دیگر از اهداف استراتژیک سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی در نظر گرفته میشود. به این ترتیب که شرکتی بزرگ با سرمایهگذاری در یک استارتآپ، محصولات آن را به کانالهای توزیع و عرضۀ خود وارد میکند. نتیجۀ این سرمایهگذاری این میشود که استارتآپ از طریق شرکت مادر امکان مییابد که محصولاتش را در بازار به صورتی گسترده عرضه کند و شرکت مادر نیز از این طریق از کانالهای توزیع خود استفادهای حداکثری کرده و به میزان بیشتری در بازار حضور مییابد.
تفاوتهای سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) با سرمایهگذاری خطرپذیر (VC)
سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) و سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) در ساختار، افق زمانی، مقدار سرمایه برای سرمایهگذاری، منابع و قابلیتها در تولید ارزش افزوده تفاوتهای اساسی دارند. این دو نوع سرمایهگذاری از حیث خطرپذیر بودن با یکدیگر مشابه هستند اما هر یک در جهات متفاوتی عمل میکنند. این دو همچنین از حیث عملکرد اجرایی بر استارتآپهایی که در آنها سرمایهگذاری میکنند نیز تفاوتهایی دارند. شناختن هر یک از آنها با بررسی تفاوتهایی که دارند، میسر میشود و در اینجا به صورتی کلی به پارهای از این تفاوتها پرداخته شدهاست.
سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) بستری است که در آن سرمایهای جمعآوری میشود و این سرمایه در شرکتهای خصوصیای که به سرعت درحال رشداند و یا امکان رشد بسیار بالایی دارند، سرمایهگذاری میشود. این سرمایهگذاری معمولا نه کوتاهمدت و نه بلندمدت است، فعالانه مدیریت میشود، به صورت مستقیم صورت میگیرد، مبتنی بر اهداف مالی است و همراه با استراتژی خروج تعریفشدهای انجام میشود.
ساختار VCها شامل شرکای عام (General Partner) و شرکای محدود (Limited Partner) است. شرکای عام همچنین شرکای مدیریتی نیز خوانده میشوند و مسئولیتهای مدیریتی داشته و در کار خود حرفهای هستند. آنها سرمایه را از شرکای محدود جمعآوری، موقعیتهای سرمایهگذاری را شناسایی و قراردادها را تنظیم میکنند. همچنین پورتفوی سرمایهگذاری را مدیریت کرده و با سرمایهگذارها تعامل برقرار میکنند. شرکای مدیریتی در ازای کاری که انجام میدهند حقوق مدیریتی سالانه دریافت میکنند و درصورتی که سرمایهگذاریای بیش از حدود انتظار سود کند مشمول طرحهای تشویقی نیز میشوند. شرکای محدود اما درگیر فعالیتهای روزمره مدیریتی نمیشوند و فقط سرمایۀ خود را برای سرمایهگذاری در اختیار VC قرار میدهند. شرکای محدود معمولا افراد و یا موسسههای ثروتمندی هستند که در حوزۀ سرمایهگذاری نیز فعالیت میکنند. اما CVCها ساختارهای مختص به خود را دارند و در آنها سرمایه برای سرمایهگذاری از جانب شرکت مادر تامین میشود. همچنین هر CVC ممکن است که ساختار خود را براساس اهداف استراتژیکی که در نظر دارد، سامان دهد.
مهمترین تفاوت سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) با سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) این است که در سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) استراتژی خروج تعریفشده و مشخص است چرا که این نوع سرمایهگذاری فقط برای اهداف مالی و بازگشت سرمایه است و مانند سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) در پی اهداف استراتژیک نیست. سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) محدودیت زمانی دارد و ممکن است حداکثر 10 سال به طول بیانجامد. اما سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) به این دلیل که استراتژی خروج ازپیشتعیینشدهای ندارد، محدودیت زمانی مشخصی نیز ندارد.
سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) استارتآپهایی را انتخاب میکند که قابلیت سودهی بالایی دارند و درعین حال بسیار پرخطراند و سرمایهگذاری کردن در آنها میتواند ریسک بالایی داشتهباشد. VC پس از اینکه بخشی از سهام استارتآپی را میخرد، حمایت مدیریتی نیز از آن میکند تا در مسیری معین رشد استارتآپ را تضمین کرده و از این طریق احتمال بازگشت سرمایه و سوددهی سرمایهگذاری خود را افزایش دهد. سپس اگر استارتآپ به آن سطح از قابلیت برای تامین بازگشت سرمایه و سوددهی مورد انتظار برسد، آن را میفروشد و یا استارتآپ را وارد پروسۀ عرضۀ اولیۀ سهام کرده و از آن طریق سهام خود را میفروشد. بنابراین هدف از این نوع سرمایهگذاری برخورداری از سود حداکثری است.
سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) در مقایسه با سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) سرمایۀ بیشتری را برای سرمایهگذاری در نظر میگیرد اما در هر سرمایهگذاری تعداد سهمهای کمتری را میخرد. همچنین سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی تمایل به سرمایهگذاری در شرکتهایی دارد که کوچک بوده و در مراحل اولیه شکلگیری هستند و همچنین بر برنامههای تحقیقوتوسعه تمرکز دارند.
تفاوتهای تاثیرات اجرایی VC و CVC بر استارتآپها و ارزش افزوده
سرمایهگذارهای خطرپذیر (VC) میتوانند به کارآفرینها در انتخاب و به کارگیری بهترین استراتژیها و استخدام نیروهای کارآمد کمک کنند. تجربهای که از سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) در طول زمان با سرمایهگذاریهای پیدرپی حاصل میشود به سرمایهگذاران این دانش را میدهد که در سرمایهگذاریهای جدید و چالشهای پیشروی آنها، راهحلهای بهتری را پیدا کرده و بکار بگیرند. سرمایهگذارهای خطرپذیر شرکتی (CVC) نیز با توجه به تجارب تجاری و موقعیت بینالمللیای که دارند میتوانند به کارآفرینها در جذب مشتری، تامینکنندهها و شرکای بالقوه کمک کرده، اعتبار استارتآپ را بالا ببرند و در حوزۀ تکنولوژی به آن مشاوره بدهند.
VCها روابط نزدیکتر و بهتری با بانکها و موسسههای سرمایهگذاری رده بالا و تحلیلگرهای مالی آنها دارند و در تامین سرمایه دست بازی دارند. اما CVCها اعتبار بهتری در بازار به ارمغان میآورند. CVCها همچنین میتوانند منابع خود مانند کانالهای توزیع، قابلیتهای فروش و ظرفیت بالای تولید را در اختیار کارآفرینها بگذارند درحالی که VCها قادر به تامین چنین امکانهایی نیستند.
مطابق پژوهشها سرمایهگذاری خطرپذیرشرکتی (CVC) و سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) میتوانند به یک اندازه موفقیتآمیز باشند. اما فقط در صورتی سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) موفقیتآمیزتر از سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) عمل میکند که بین اهداف استراتژیک شرکت مادر و استارتآپ همپوشانی اتفاق بیفتد. یعنی هردو شرکت اهداف، برنامههای استراتژیک و روشهای مشابهی را برگزیده باشند.
تاریخچۀ ظهور و رشد سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC)
سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی در قرن اخیر ممکن است به شیوههای مختلفی بکارگرفته شده باشد. اما تنها چند دهه از شناختن آن به عنوان نوعی از سرمایهگذاری و نیز وارد کردن آن به دایرۀ پژوهشها میگذرد. مطالعۀ این نوع سرمایهگذاری، اهمیت آن را در رشد و توسعۀ بازارها در چند دهۀ اخیر روشن میکند و تاثیرات گستردۀ آن را بر بازارهای جهانی به ما نشان میدهد.
پیرو مطالعات در حوزۀ سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی، بعضی از محققان سرمایهگذاری شرکت دوپانت DuPont de Nemours در شرکت جنرال موتورز General Motors در سال 1919 را اولین نمونۀ سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) معرفی میکنند. طی این سرمایهگذاری شرکت دوپانت که در آن زمان بیشتر حول محور تولید محصولات شیمیایی فعالیت میکرد 38 درصد از سهام جنرال موتورز را خریداری کرد. جنرال موتورز به عنوان شرکتی نوپا در صنعت تولید خودرو در آن زمان دچار مشکلات مالی بود. شرکت دوپانت نیز به دنبال توسعۀ حضور خود در بازار و وارد شدن به صنعت در حال رشد خودروسازی بود.
سرمایهگذاری CVC عبارتی نسبتا جدیدتر است و در زمان سرمایهگذاری دوپانت در جنرال موتورز به کار گرفته نمیشدهاست. اما از این حیث که این سرمایهگذاری خطرپذیر بوده و دوپانت با در نظر گرفتن اهداف استراتژیک مشخصی وارد این سرمایهگذاری شد، میتوان تا حدودی آن را به عنوان اولین مثال از سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) در نظر گرفت. این نکته حائز اهمیت است که CVC براساس تعریفی که امروزه آن را میشناسیم با الگوی دورهای رخ میدهد و به هر دوره موج میگویند. در ادامه به موجهای سرمایهگذاری CVC میپردازیم.
اولین موج سرمایهگذاری CVC در میانۀ دهۀ 1960 شروع شد. طی این موج تعداد بسیاری از شرکتها وارد سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) شدند. محققان برای توضیح اولین موج سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی سه دلیل عمده را برشمردهاند. اولین دلیل مقدار بالای گردش نقدینگی بود که در بسیاری از شرکتها به حدود بالایی رسیده بود. دلیل دوم گرایش عمومی روبهرشدی برای تنوعبخشی به کسبوکار بود. یعنی تمایل بسیاری از شرکتها برای وارد شدن در کسبوکارهای متعدد. دلیل سوم نیز موفقیت روزافزون صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیرVC بود و همچنین موفقیت شرکتهایی که در سبد سهام (پورتفوی) خود داشتند. شرکتها در سال 1973 موقعی که بازار عرضۀ اولیۀ سهام در روندی نزولی قرار گرفت از سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) عقبنشینی کردند. عرضۀ اولیۀ سهام یکی از اساسیترین روشها برای خروج از سرمایهگذاری خطرپذیر است. با نزولی شدن این بازار، بسیاری از شرکتها از سرمایهگذاریهای خود خارج شده و موج اول سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) پایان یافت.
موج دوم سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) در دهۀ 1980 شکل گرفت. رشد بالای فرصتهای تجاری مبتنی بر رشد تکنولوژی و نیز بازارهای عمومی پررونق در این دهه، سرمایهگذاری CVC را باری دیگر رونق بخشید. این موج در 1986 به اوج خود رسید و در این سال شرکتها با مجموع سرمایهای بالغ بر دو میلیارد دلار در سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) وارد شدهبودند. این موج نیز با سقوط بازار سهام در سال 1987 پایان یافت.
چند سال بعد در میانۀ دهۀ 1990 رشد قابل ملاحظهای در سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) روی داد. این آغازی برای شکلگیری موج سوم بود. شکلگیری این موج به دلیل پیشرفتهای تکنولوژیکی و تولد کسبوکارهای مرتبط با اینترنت تحت عنوان دورۀ دات کامها (dot-com Era) بود. در این موج بیش از 400 شرکت در برنامههای سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی مشارکت کردند و مجموع سرمایهای که سرمایهگذاری شد، به 16 میلیارد دلار رسید. با این حال موج سوم نیز پس از فروپاشی بازار تکنولوژی در سالهای 2001-2002 به پایان رسید. طی ازهمپاشیدن حباب دات کامها بسیاری از شرکتهایی که در این حوزهها سرمایهگذاری کردهبودند، سرمایۀ خود را از دستدادند و برنامههای سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) خود را متوقف کردند. این فروپاشی وحشت بزرگی را برای بسیاری از شرکتها تولید کرد و همین امر باعث شد که شکلگیری موج بعدی به درازا بیانجامد.
بعضی از محققان معتقدند که ما هماکنون در حال تجربه کردن موج چهارم سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) هستیم. سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) بین سالهای 2010 تا 2015 سه برابر شد و از 2015 به بعد نیز این رشد به شکلی قابلملاحظه ادامه پیدا کرد. با اینکه پاندمی کووید 19 در سال 2020 باعث کاهش برنامههای سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) شد، اما این موج تا به امروز همچنان ادامه داشته و در حال رشد کردن در دامنههای گستردهتری از بازار است.
مزایا و معایب سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) در مقایسه با سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) برای نوآوری
با ظهور نوآوری باز و اهمیت آن در رشد و توسعۀ شرکتها، راههای دستیابی به آن نیز اهمیت بسیار یافتند. بنابراین بحث پیرامون نقش هریک از انواع سرمایهگذاری در پرورش و شکوفایی نوآوری مهم است. پیرو این مسئله، سوالی که در اینجا سعی در جواب دادن به آن داریم این است که سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) بیشتر به پرورش و شکوفایی نوآوری منجر میشود و یا سرمایهگذاری خطرپذیر (VC)؟ مقالهای تحت عنوان سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی، خلق ارزش و نوآوری که رسانۀ دانشگاه آکسفورد در سال 2014 به نمایندگی از مجمع مطالعات مالی منتشر کرده، به این سوال پرداختهاست.
مطابق این پژوهش، مدلی از سرمایهگذاری میتواند به شکوفایی نوآوری منجر شود که هم بر اهمیت فرآیندهای تحقیقوتوسعه استوار بوده و هم خطرپذیر باشد. بنابراین مدل سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی با تاکید بر فرآیندهای تحقیق و سرمایهگذاری خطرپذیر در استارتآپها این بستر را فراهم میکند تا ایدهها رشد کنند و نوآوری پرورش یابد. اولا CVCها تابعههای شرکتهای مادراند و به نیابت از آنها به سرمایهگذاری میپردازند و طول عمر محدود و مشخصی ندارند. اما VCها براساس شراکت محدود شکل میگیرند و معمولا محدود به قراردادهایی ده ساله هستند. همین امر باعث میشود که CVCها افقهای زمانی طولانیتری برای سرمایهگذاری داشتهباشند. دوما CVCها به عنوان تابعههای شرکت مادر هم اهداف استراتژیک شرکت مادر و هم اهداف مالی آن را دنبال میکنند. اما VCها صرفا بر بازگشت سرمایه و اهداف مالی تاکید دارند. اینها دلایلی هستند که براساس آنها CVCها میتوانند بهتر از VCها در پرورش و شکوفایی ایدهها عمل کنند. افق زمانی طولانی، ظرفیت تحمل CVCها را در سرمایهگذاریها بالاتر میبرد و به آنها این امکان را میدهد که ضرورتا بر بازگشت سرمایه و اهداف مالی متمرکز نباشند و بتوانند بر اهداف استراتژیک شرکت مادر نیز تاکید کنند. CVCها بر همین اساس رویکرد بازتری در آزمون و خطا دارند، به این معنی که ظرفیت بالاتری در شکست خوردن از خود نشان میدهند. این قابلیت محرکی قوی برای پرورش و شکوفایی نوآوری است. هرچه ظرفیت در خطا و شکست بالاتر باشد، بستر برای ظهور ایدههای بیشتری مها میشود و امکانهای بیشتری برای تحقق آنها ظاهر میشوند. اگر راه برای شکستهای پیدرپی باز نباشد بسیاری از ایدههای نوآورانه نادیده گرفته میشوند. اما در دل آزمون و خطاهای پرخطر ایدههای ناب امکان ظهور مییابند و میتوانند شکوفا شوند.
CVCها معمولا در شرکتهایی سرمایهگذاری میکنند که در حوزۀ صنعت و تکنولوژی شرکت مادر فعال باشند. بنابراین CVCها برخلاف VCها صنعت و تکنولوژی شرکتهایی که در پورتفوی دارند را به خوبی میشناسند. آنها با برخورداری از این دانش میتوانند فرآیندهای تحقیقوتوسعۀ شرکتهای پورتفوی خود را به خوبی فرابگیرند. براین اساس CVCها میتوانند حمایت و پشتیانی کارآمدتر و سودمندتری از شرکتهای پورتفوی خود نشان دهند. این میتواند منجر به خلق ارزش هم برای شرکت مادر و هم شرکت پورتفوی شده و در نتیجۀ آن بستری غنیتر برای رشد و شکوفایی نوآوری فراهم شود.
CVCها علارغم سودمندی و اهمیتی که برای نوآوری دارند میتوانند مضرتهایی هم داشتهباشند. شرکت مادر سرمایۀ لازم را برای سرمایهگذاری تامین میکند و از این رو CVCها باید با خواست و قوانین شرکت مادر در استفاده از آن تبعیت کنند و از این نظر نمیتوانند مستقل باشند. چون همۀ تصمیمها در شرکت مادر گرفته میشوند، ممکن است فرآیندهای تحقیقوتوسعه در محدودیت قرار گرفته و از امکان شکوفایی نوآوری کاسته شود. همچنین CVCها ممکن است که به شرکت مادر و سود آن بیش از شرکتهایی که در آنها سرمایهگذاری میکنند اهمیت دهند. یعنی دانش صنعتی شرکت مادر را برای سودبخشی به شرکت مادر بکار بگیرند و بهای چندانی برای استارتآپها قائل نباشند. این نیز میتواند مانعی برای رشد نوآوری باشد. VCها در مقابل، کنترل و اختیار بیشتری بر سرمایۀ خود دارند و هدفشان صرفا سود مالی است. بنابراین میتوانند به صورتی مستقلتر و آزادانهتر اقدام به سرمایهگذاری کنند. آنها به استارتآپها در مدیریت و انتخاب شرکا کمک میکنند و از این نظر برای رشد نوآوری کارآمد عمل میکنند.
براساس مطالعات این پژوهش با تمام مزیتهایی که VCها میتوانند در شکوفایی نوآوری داشته باشند بازهم CVCها نقش پررنگتری دارند. شرکتهای مورد حمایت CVCها اختراعهای بیشتر با کیفیت بالاتری در مقایسه با شرکتهای مورد حمایت VCها ثبت کردهاند. همچنین شرکتهای کارآفرینی که اولین سرمایه را از یک CVC پذیرفتهاند، نوآوریهای بیشتری در طولانی مدت عرضه کردهاند. پذیرفتن سرمایه از CVCها و VCها ممکن است در ابتدا میزان نوآوری یکسانی در پی داشته باشد. اما شرکتهای مورد حمایت CVCها پنج سال بعد از اولین سرمایهگذاری، رشد قابل ملاحظهای در نوآوری نشان میدهند. مطابق این، CVCها در پرورش و شکوفایی نوآوری و نیز شناسایی و انتخاب شرکتهایی با قابلیت نوآوری بالا عملکرد بهتری دارند. شرکتهای مورد حمایت CVCها در مقایسه با شرکتهای مورد حمایت VCها جوانتر و پرخطرترند و بسیار بیشتر بر فرآیندهای تحقیقوتوسعه متمرکزاند. این نیز دلیلی بر نوآورتر بودن شرکتهای مورد حمایت CVCها است. علاوهبراین شرکتهای مورد حمایت CVCها زودتر از شرکتهای مورد حمایت VCها ممکن است که به مرحلۀ عرضۀ عمومی برسند.
نتایج این پژوهش با بررسی عملکرد سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) و سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) در امر نوآوری مزیتها و مضرتهایی را برای هردو نوع سرمایهگذاری برمیشمارد و سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC) را به عنوان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین عوامل در رشد و شکوفایی نوآوری و خلق ارزش معرفی میکند. اما هرکدام از این دو نوع سرمایهگذاری میتوانند مضرتهایی نیز داشتهباشند. نکتۀ مهمی که از این بحث حاصل میشود این است که تنها نوع سرمایهگذاری نیست که در پرورش و شکوفایی نوآوری اهمیت دارد و عوامل بسیاری میتوانند در این فرآیند نقش داشته باشند. عواملی مانند وضعیت بازار، نیازمندیهای بازار و نیز عواملی سازمانی مانند مدیریت و … . اما طی دهههای اخیر این دو نوع سرمایهگذاری باعث پرورش و شکوفایی تعداد بیشماری از نوآوریها شدهاند و در کارآمدی آنها به طور کلی، تردیدی وجود ندارد.